ترانه چیزی جز احساس نیست *

سلمان برازنده ترانه سرا و نویسنده جوان،متولد دی ماه ۶۹ در شهر مشهد میباشد. سلمان برازنده در ابتدا درنزد اساتید مطرح تأتر به فعالیت هنری پرداخت.سپس از سنین نوجوانی شروع به نوشتن کرد و از ۶سال قبل فعالیت خودش را در زمینه نویسندگی در رادیو شروع کرد که آیتم های نمایشی در برنامه های محبوبی مثل کله قند و شدو محله را بر عهده داشت.سپس بصورت حرفه ای وارد دنیای موسیقی شد و در زمینه ترانه سرایی فعالیت کرد.او با هنرمندانی مطرحی مانند انوشیروان تقوی،ساناز کریمی،تی جان نیازی،امیر سرگزی و فرخ هاشمی و…. همکاری داشته به گفته خودش ترانه چیزی جز احساس آدمی نیست و تنها عاملی که میتونه یه ترانه رو محبوب کنه حس زیبای اون هست.او میگوید همیشه سعی میکنم که با احساسم ترانه بنویسم و حس کارهایم زیبا باشه  تا اینکه ترانم به دل مخاطب بشیند.او همچنین فارغ التحصیل مهندسی عمران و دانشجوی ارشد عمران(سازه)میباشد.در زیر چند ترانه از او آورده شده است:

 

درد جدایی (منتصب به آقا امام زمان)


منی که یه عمره سفر کردمو
به امید اینکه ببینم  تو رو
نشونی از اون روی ماهت بده
بفهمم درست اومدم راهمو
تو این لحظه هایی که دوری ازم
یه حسی منو سمت تو میکشه
با اینکه یه عمره ندیدم تورو
ولی فکر تو اوج آرامشه
تموم خیالم فقط فکر توست
من امشب به عشقت هوایی شدم
بگو من چه کردم تو این معرکه
که لایق به  درد جدایی شدم
میخوام امشبو زیر بارون برم
که بارون به این غم امونم بده
من امشب یه شهرو خبر میکنم
که از تو یه راهی نشونم بده
تو این لحظه هایی که دوری ازم
یه حسی منو سمت تو میکشه
با اینکه یه عمره ندیدم تورو
ولی فکر تو اوج آرامشه
تموم خیالم فقط فکر توست
من امشب به عشقت هوایی شدم
بگو من چه کردم تو این معرکه
که لایق به  درد جدایی شدم


شوق دلدادگی


نشونی این خونه رو گم نکن
تو فانوس این  راه تاریکمی
بهشتم  کنارتو  پیدا شده
که میبینمش وقتی نزدیکمی
نوشتم ازاین شوق دلدادگی
ترانم فقط وصف عشق توبود
همون وقت که غرق نگاهت شدم
برام بهترین واژه هارو سرود
چه خوبه که درگیر حست شدم
از اینکه به دریای تو راهیم
نگاه تو آرامش من شده
چقدر باتو از این جهان راضیم

عصر پاییزی


مثه برگای پژمرده 
با احساسی ترک خورده
بازم عصرای ژاییزی
برام این حسو آورده
کجایی توی این پاییز
چقد این حس غم انگیزه
برام عادی شده اینکه
تمامه سال پاییزه
ندیدی رنگ دنیامو
شبیه فصلمون زرده
کجای زندگی تو
هنوزم سهمه این مرده
بیا بازم بهارم باش
با اینکه فصل پاییزه
یه لبخند رو لبای تو
برای من همه چیزه
حضور تو به این خونه
یه جون تازه میبخشه
توو هر اتاقه این خونه
هنوزم عطر تو پخشه
دلم تنگه برای اون 
هوای خیسو بارونی
و اون عشقی که بین ما
نداره مرزو قانونی
یه چیزی کم شده از من
یه حسی مثه آرامش
همون که با خودت بردی
همون حسی که میخوامش
بیا بازم بهارم باش
با اینکه فصل پاییزه
یه لبخند رو لبای تو
برای من همه چیزه
حضور تو به این خونه
یه جون تازه میبخشه
توو هر اتاقه این خونه
هنوزم عطر تو پخشه

 


حس خاص


چقد عاشقه صبحیم 
که چشمای تو بیداره
چقدعاشقه این عکسم
که هرشب روی دیواره
خدا امروز برای ما
یه روز تازه آورده
من این حسو ازش خواستم
که بی اندازه آورده
چقد این زندگی امنه
چقد آرامشش خوبه
ببین چشمای من هرشب
به چشمای تو مجذوبه
چی بهتر از نگاه تو 
عجب حالیه حاله من
خدارو شکر کردم باز 
تورو آورد توو فاله من
چقد عاشقه تو بودن
برام بی وقفه شانس آورد
همین لبخند با احساس
تمومه غصه هامو برد
خودتم اینو میدونی
که دنیام بی تو راحت نیس
یه حس خاصیه با ما
شبیه عشقو عادت نیست
چقد این زندگی امنه
چقد آرامشش خوبه
ببین چشمای من هرشب
به چشمای تو مجذوبه
چی بهتر از نگاه تو 
عجب حالیه حاله من
خدارو شکر کردم باز 
تورو آورد توو فاله من

عکس


یه عمره حس تو سرده
من اینو توو چشات دیدم
داری رد میشی از عشقم
توو عکسای تو  فهمیدم
منو   تو در کنار هم
توو قاب عکس می ایستیم
یه لبخند رو لباموونه
ولی دلگرم هم نیستیم
دیگه خستم از این دنیا
از این لبخند اجباری
تا کی عشقای مصنوعی
تا کی حرفای تکراری
یه راهی پیش روم وا کن
تا احساسم نره از دست
توو این راهی که تو میری
ته این جاده ها بستست
سکوتت رو نمی فهمم
واست دنیامو بخشیدم
تو دلسردی به دنیامون
تووی عکسای تو دیدم
پای این خونه می مونی
ولی انگار مجبوری
من این حسو نمیخواستم
چرا از عشق من دوری
دیگه خستم از این دنیا
از این لبخند اجباری
تا کی عشقای مصنوعی
تا کی حرفای تکراری
یه راهی پیش روم وا کن
تا احساسم نره از دست
توو این راهی که تو میری
ته این جاده ها بستست


باتوآرومم


کنارت آسمون صافه چقدر دنیا برام زیباست
همون حسی که میخواستم تو این روزا برام پیداست
یه احساسی بهم میگه تو نزدیکی همین جایی
که آرامش بهم میده تو این روزای تنهایی
من باتو آرومم
پیشم بمون خوبم
بی تو یه تشویشی، میفته تو جونم

غزل:

سوی تو هزار شوق رسیدم تو بمان
جز خوابه تو هیچ چیز ندیدم تو بمان
من آتش افروخته دل نگرانم
بی تو همه جا شعله کشیدم توبمان
رفتست رخ زیبای تو از خاطر من
سوی رخ ماهت بدویدم تو بمان
دیگر طلبی از دله شیدا نماندس
شاید تو ندانی چه کشیدم تو بمان
رسوای همه گشتمو انگار نه انگار
من در طلبت بغض چشیدم تو بمان
این دل شبو روز مست کند در طلبت
صدبار دهد وعده وعیدم تو بمان
قفله این دل نتوانم بگشایم
گشته رخ تو شاه کلیدم تو بمان

Leave a Reply

Your email address will not be published.