موسیقی ایده آل – عاطفه احمد زاده : امید روزبه ترانه سرای جوانی است که به تازگی کتاب اشعارش با نام "نامیر" منتشر شده است ، به همین بهانه به سراغ وی رفتیم و گفت و گویی را با او انجام دادیم که در زیر می خوانید : 

–    برای شروع خودتان را معرفی کنید.
امید روزبه هستم، متولد ۱۱ مهر ۱۳۶۸ ، دیپلم کامپیوتر دارم و الان چهار سال است که شعر محاوره می نویسم.


–    علاقه و گرایش به حیطه شعر چگونه در شما شکل گرفت؟
شروع این قضیه بر می گردد به سال ۸۹ که من از محل کارم اخراج شدم و همان طور که معمولا کسانی که مولف هستند وقتی دچار یک شکست می شوند، دنبال چیزی می روند که بتوانند با آن حس درونی شان را منتقل کنند ، من هم شروع کردم به نوشتن. البته پیشینه این قضیه به مدت ها قبل هم بر می گردد. یادم هست وقتی که اول دبستان بودم ، یک روز خواهرم شهرزاد امتحان ادبیات داشت و باید شعری از یغما جندقی را حفظ می کرد و وقتی داشت آن را می خواند من هم در اتاق بودم و آن شعر را حفظ شدم و وقتی به خواهرم گفتم، گفت اگر دوست داری بیا برویم فرهنگسرای اشراق و این شعر را بخوان و من هم رفتم و آن شعر را خواندم که این طور شروع می شد:" بهار ار باده در ساغر نمی کردم،چه می کردم…". به طور کلی حداقل علاقه به ادبیات در ژن ما بود.


–    از چه زمانی شعر برای شما جدی شد؟
من اول متن می نوشتم و آن ها را برای شهرزاد می خواندم و مثل همه کسانی که وقتی تازه شروع به نوشتن می کنند، این احساس را دارند که کشف بزرگی کرده اند، من هم همین حس را داشتم. بعد کم کم نوشته هایم موزون شد و اگرچه ایراداتی داشتم اما وزن را بلد بودم. همیشه کارهایم را برای شهرزاد می خواندم و وقتی او تایید می کرد، ترغیب می شدم که بیش تر بنویسم. تا این که بعد از سال ها دوباره به فرهنگسرای اشراق رفتم و شعر خواندم و فقط می خواستم کاری را که خلق کرده ام برای چند نفر بخوانم. مدتی گذشت تا وقتی که من شعری نوشتم درباره عشق یک دختر فلسطینی به یک سرباز اسرائیلی که خود همین موضوع بیش از هر چیز دیگری نظر استاد ناصر فیض را جلب کرد و ایشان به من گفتند تو کلا محاوره و ترانه بنویس و از فروردین سال ۹۰ بود که جلسات دکتر یداللهی در ارسباران را به من معرفی کردند. آن موقع من فکر می کردم چون این جلسه به من معرفی شده، الان همه منتظر هستند که من بروم و یک اتفاق عجیب را رقم بزنم! اما طبیعتا کار من ایراداتی داشت که باعث شد اصلا همین شعری که اشاره کردم در جلسه اول  تایید نشود برای خواندن و این باعث شد که من خیلی ناراحت و سرخورده شوم. تا این که در جلسات بعدی شعر من تایید شد و من شروع کردم به شعر خوانی در ارسباران و کم کم شعر برای من خیلی جدی تر از آن که فکر می کردم شد به شکلی که حالا کلا زندگی ام با شعر درگیر است . خیلی چیزها را بابتش از دست داده ام، اما ناراحت نیستم ، چون اگر حمل بر خودستایی نباشد به نظرم ادبیات آدمش را انتخاب می کند. من ادبیات را مثل شرکتی می دانم که یک سری افراد را قراردادی استخدام می کند که این ها ذاتا شاعر نیستند و فقط کار را یاد می گیرند و شاید هم برای مدتی مطرح شوند، اما عده ای هم هستند که استخدام رسمی این شرکت هستند و می شوند هوشنگ ابتهاج یا زنده یاد حسین منزوی یا استاد محمدعلی بهمنی.


–    اولین کاری که باعث مطرح شدن شما شد کدام کار بود؟
یک روز داشتم از ارسباران بر می گشتم که در تاکسی، راننده تاکسی داشت با یکی از مسافران درباره نازایی بحث می کرد و از اصطلاح "اجاق کور" استفاده کرد. به نظر من این کلمه بکر و جالب آمد و فکر کردم می توان از آن در یک شعر استفاده کرد و می توان به این موضوع پرداخت و همان موقع کار "نازایی" را نوشتم، وقتی رسیدم خانه تمامش کرده بودم و جزو معدود کارهایی بود که بعد از نوشتن اصلا ادیت نکردم. سال ۹۱ آن کار در جشنواره سلامت تهران اول شد. اجتماعی نویسی من از همان جا شروع شد و خدا را شکر کارهای اجتماعی من همیشه مورد استقبال قرار گرفت. شعر "نازایی" باعث دیده شدن من شد اما شعری که خیلی مورد توجه قرار گرفت کار "میدون خراسون" بود که من خودم خیلی دوستش دارم و بعد از آن خیلی ها فکر کردند که من خودم بچه میدان خراسان هستم در صورتی که من اهل تهرانپارس هستم.


–    چرا انقدر به شعر اجتماعی گرایش دارید؟ 
قسمتی از این قضیه ناخودآگاه است و قسمتی از آن خود آگاه. بخش ناخودآگاه آن بر می گردد به درون من. درست است که به طور کلی آدم عاشق پیشه ای هستم، اما چیزهای دیگری هم وجود دارد که برایم دغدغه هستند. من خیلی از اوقات یک مسیر را پیاده می روم که فقط به اطرافم نگاه کنم، اما نه به این خاطر که مثلا یک آدم متکدی ببینم و سوژه پیدا کنم. کارهای اجتماعی من هیچکدام مصنوعی نبوده اند، چون هیچ وقت تا سوژه ای سراغ من نیامده آن را ننوشته ام. بخش خودآگاه ماجرا هم این گونه است که مثلا سطری به ذهنم آمده و من برای آن داستانی پرداخته ام. مثلا در کار شماره هفت مجموعه ام اول سطر "موهاتو شونه میزنم و بغض می کنم" به ذهن من آمد و من با خودم فکر کردم که این دیالوگ در چه فضایی اتفاق می افتد و در چه فضایی تاثیر بیشتری دارد. مثلا می توانست از زبان پدری باشد که دارد موهای فرزندش را شانه می کند و همسرش دارد بچه را با خودش می برد. اما همان بخش خودآگاه و ناخود آگاه من در کنار هم باعث شدند که من درباره کسی بنویسم که می خواهد مادرش را به خانه سالمندان ببرد.


–    از چه زمانی به انتشار کارهایتان در قالب کتاب فکر کردید؟
بعد از جشنواره فجر ۹۲-۹۳ که من جزو برگزیده ها بودم، این موقعیت را داشتم که با انتشارات شانی و نیماژ کارهایم را منتشر کنم،  اما دست نگه داشتم و فکر کردم که حالا وقتش نیست و سعی کردم به جای پرداختن به حواشی زیادی که بعد از جشنواره وجود داشت، کارهای جدید بنویسم و اتفاقات خوبی هم برایم رقم خورد. تا این که بلخره به پیشنهاد دوستانم که در ادبیات معاصر صاحب اسم هستند تصمیم به انتشار کارهایم گرفتم و با اساتید بزرگوارم هم مشورت کردم و در نهایت با انتشار فصل پنجم "نامیر" را منتشر کردم که انشاالله در نمایشگاه کتاب امسال رونمایی می شود. دلیل مهمی که باعث شد کتاب چاپ کنم این بود که شاید بعد از کتاب بتوانم پوست بیندازم و دنیای جدیدی را ارائه بدهم، چون از بچه هایی که سابقه بیشتری از من دارند وصاحب مجموعه هستند شنیده بودم که بعد از چاپ کتاب انگار جهان آدم عوض می شود و این خیلی مهم بود برای من.


–    چرا کلمه "نامیر" را به عنوان اسم کتاب انتخاب کردید؟
من به خواهرم شهرزاد خیلی مدیون هستم و شهرزاد هم اسم نامیر را خیلی دوست داشت و من خودم هم جنس کلام این گونه را دوست دارم. وقتی کتاب آماده چاپ شد و به دوستانم گفته بودم که برای کتاب اسم پیشنهاد بدهند، یک روز که پشت فرمان بودم کلمه "نامیر" به ذهنم رسید که هم اسم قشنگی است، هم خاص است، هم خلاف عادت بچه های شعر محاوره است و هم این که شهرزاد این اسم را دوست دارد و شهرزاد برای من خیلی مهم است. بعد هم کاری با این عنوان نوشتم که به شهرزاد تقدیم کرده ام .در تایپوگرافی جلد کتاب هم تلاش شد هم برداشت "نمیرنده" از این کلمه بشود و هم "نا امیر".


–    چند کار اجرا شده دارید؟
من حدودا پانزده تا بیست کار اجرا شده دارم که هم در آلبوم بوده اند و هم به صورت تک ترک که البته خیلی هایش به خاطر بدقولی خواننده یا آهنگساز یا هر دلیل دیگری متتشر نشده اند. اولین کارهایم که هنوز هم منتشر نشده با "ادریس غلامی " بود. در آلبوم مرحوم" مرتضی پاشایی"  قرار بود چهار یا پنج کار داشته باشم. چندین کار دیگر هم بوده اما واقعا اجرا برای من مهم نیست.


–    اما ذات ترانه در اجرا شدن است، چطور به اجرا اهمیت نمی دهید؟
چون من ترانه سرا نیستم، من شعر محاوره می نویسم و هر شعری هم می تواند به اجرا برسد.


–    مرز بین ترانه و شعر محاوره را کجا می دانید و چه تفاوتی دارند؟
اولین نکته این که خواننده و موزیسین از شعر محاوره فرار می کنند چون هم خواندن و هم موزیک و تنظیم آن خیلی سخت است و باید انرژی زیادی روی آن گذاشته شود. از نظر من ترانه گذرا است، البته به ماندگاری و غیر ماندگاری آثار کاری ندارم و قصد جسارت به کسی را ندارم، اما ما آثار بزرگان موسیقی را هم در ماشین یا اصلا در خلوتمان گوش می دهیم و از آن می گذریم، چون مختص حال خاصی است. از طرفی من معتقدم که شعر مثل بچه آدم می ماند و هر کسی از این که با بچه اش بد برخورد کنند و به آن بی توجهی شود، ناراحت می شود. کار به خواننده داده می شود و بعد از یک مدت مثلا می گویند تنظیم آماده نشد. این یعنی برای کار ارزش قائل نیستند و شعر و ترانه جدی گرفته نمی شود. به همین دلیل خوشحالم که از این اتفاقات دور هستم و شعر محاوره می نویسم.


–    این جدی نگرفتن و ارزش قائل نشدن از طرف چه کسی اتفاق می افتد؟
ببینید ما یک مخاطب داریم که باید خوب تغذیه شود و سلیقه اش خراب نشود. درصدا و سیما برنامه ویژه موسیقی ساخته می شود اما اسمی از ترانه سرا برده نمی شود.چرا باید این طور باشد؟ بعد از طرفی مدام موزیک های تکراری پخش می شود. برای مثال من خودم صدای محمد علیزاده را دوست دارم و ترانه "شهر باران" هم کار دوست خوبم "مجید صالحی " است، اما باور کنید پخش مدام یک اثر آن کار را لوث می کند و به ضرر صاحب اثر هم هست! یا مثلا فقط یک سری کار خاص از احسان خواجه امیری پخش می شود در حالی که احسان کارهای خوب زیاد دارد اما فقط یک تعداد خاصی پخش می شود! این ها به نظرم ناشی از کج سلیقگی و بی اهمیت بودن نسبت به کارهای تولیدی است. متاسفانه این جریان تا حدودی به خواننده ها هم مربوط است، یعنی وقتی خود خواننده بعد معنوی و حقوق ترانه سرا را رعایت نمی کند از دیگران نمی توان انتظاری داشت.

–    شما با این که گفته می شود در ترانه و موسیقی ما باند و باند بازی وجود دارد موافق هستید؟
به نظرم باند به واسطه دوستی ناخودآگاه پیش می آید، یعنی هر کسی که مسئول جایی می شود اگر خیلی انصاف داشته باشد، حداکثر به جز دوستانش دو نفر که حقشان است در آن موقعیت باشند را به تیمش اضافه می کند. بله باند هست اما من فکر می کنم مشکل این است که جایی برای بروز و ظهور تازه وارد ها نیست. من دوست دارم بستری برای مطرح شدن همه فراهم شود. درست است که من دغدغه ام اجرای عاشقانه نیست، اما چرا نباید بستری باشد که کارهای اجتماعی من اجرا شود؟ شاید ما به همین تعداد که شاعر اجتماعی نویس داریم بتوانیم خواننده اجتماعی خوان هم داشته باشیم که به آن ها اجازه فعالیت داده نمی شود.


–    این اجازه از طرف چه کسی داده نمی شود، ارگان های مسئول یا مخاطب؟
گاهی اجازه ندادن معنی اش همان تشویق نکردن است. وقتی کسی کار خوب ارائه می کند و استقبال نمی شود، طبیعی است که
دیگر ادامه نمی دهد. متاسفانه این فضا باعث می شود خیلی ها بر اساس جهان بینی خودشان و آنچه که هستند را ننویسند. من خوب نوشتن را به اجرا نشدن کارهایم ترجیح دادم و با این حال مطرح شدم، اما خیلی ها این کار را نمی کنند و فکر می کنند کار با اجرا شدن کامل می شود. من زمانی وارد ترانه شدم که همه با تبی متاثر از ترانه های روزبه بمانی می نوشتند که منجر به همه گیر شدن ترانه هایی با مضامین و وزن های تکراری شد، اما من این کار را نکردم.


–    برنامه امید روزبه برای آینده چیست؟
در نوشتن دنبال جهان جدیدی می گردم و تلاشم بر این است که تزریق اندیشه داشته باشم و مخاطب حتی شده یک دقیقه روی کارهایم فکر و تمرکز کند. این بزرگ ترین هدف من است و اگر حرف تازه ای برای گفتن داشته باشم باز هم کتاب منتشر خواهم کرد.


–    در پایان اگر حرفی مانده بفرمایید.
دوست دارم به بهانه "نامیر" از همه عزیزانی که به من کمک کردند و کسانی که حتی یک هجا از آن ها آموخته ام تشکر کنم . ازاساتید عزیزم دکتر یداللهی، آقای کاکایی، استاد فیض عزیز، استاد محمد علی بهمنی که امیدوارم سایه شان همیشه بر ترانه ما باشد، استاد اسماعیلی اراضی که اگرچه مدت کمی هست که در خدمتشان هستم اما بسیار آموخته ام از ایشان و دکتر یاسمی عزیز تشکر می کنم. همین طور از همه دوستان عزیزم که برای تولد "نامیر" بدون هیچ چشم داشتی به من کمک کردند از جمله علیرضا بدیع،علیرضا آذر، اهورا ایمان، سعید تیموری، میثم بهاران، افسانه تاجیک، مهدی رحیم زاده، عمران میری، مهدی ایوبی،صابر قدیمی و خواهرم شهرزاد که بسیار به او مدیون هستم و همه عزیزانی که ممکن است الان نامشان را فراموش کرده باشم تشکر می کنم. امیدوارم بازخوردی که "نامیر" خواهد داشت بازخوردی واقعی باشد، چه مثبت و چه منفی.تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.

انتهای خبر / منبع اختصاصی موسیقی ایده آل

Leave a Reply

Your email address will not be published.