شیرینی این لحظه ها رو بیشتر کن
وقتی تموم خاطرات و سر کشیدم
اونقدر تکراری شدم واسه خودم که
مردن و به این زندگی ترجیح میدم
هم سن تاریخه شب تنهایی من 
پلکی که از رو می ره و اروم میشه
اسطوره ی کابوس هام و می پرستم
وقتی سرآغاز یه خواب شوم میشه
احساسم و با هیچ کس قسمت نکردم
آخ که چقد تنهاییام و دوس دارم
موشا تو فاضلاب رگهام خونه کردن 
بهضی روزا حس میکنم تیفوس دارم
من انفجار کوچه های مست شهرم
انبار باروتی که گر میگیره تو باد 
قربونی یه انفجار انتحاری 
قلبی که هر پارش یه جای شهر افتاد
دستای من تو رفت و برگشت مداوم
آونگی که وارونگی رو دوس داره
مردن من اصلن واسه دنیا مهم نیست
این برکه هم رویای اقیانوس داره

Leave a Reply

Your email address will not be published.