-در مورد آهنگ جدیدتان برای ما بگوئید:

اسم آهنگ جدیدم « فرو مرده چراغ » هست که از یک ترکیب منحصر به فرد و شاعرانه در شعر شاملوی بزرگ گرفته شده شعر کار هم همونطور که متوجه شدین شعری به نام « رانده »از شاملوی بزرگ است که بنده به خاطر ترکیب زیبا و شاعرانه ای که در یکی از مصراع های این شعر منحصر به فرد نوشته شده است تصمیم گرفتم این ترکیب را برای نام آهنگ استفاده کنم.این شعر در سال ۱۳۲۹ توسط احمد شاملو سروده شده است و در اواخر عمر توسط شاملو بازنویسی شده است.من و دانیال شهرتی آهنگساز و تنظیم کننده ی این اثر چند وقتی بود که دلمان میخواست یک اثری فراخور حال ، برای این شعر بسازیم تا عرض ارادتی باشد به چند دهه فعالیت شاملوی بزرگ در عرصه ی ادب کشورمان.دانیال ابتدا یک فضای بسیار زیبا برای این شعر خلق کرد و سپس به کمک همدیگر و نوازندگی بسیار استادانه نیما رمضان توانستیم ساختار این کاری که میشنوید را مهندسی کنیم و بسازیم.دلیل اینکه از واژه ی مهندسی استفاده کردم این است که من با دیگر دوستان که در عرصه ی هنر فعالیت دارند و بعضا از واژه ی «الهام شدن » و چیزهایی شبیه به  این استفاده میکنند تا خودشان را تافته ی جدا بافته  از مردم بدانند کاملا مخالفم و معتقدم هنر هم مانند دیگر علوم موجود در جهان کاملا اکتسابی هست و هرکس با یاد گرفتن فرمول و راه و روش هنری که به آن علاقه مند است میتواند اثر هنری خلق کند و واژه های کلیشه ای مانند الهام شدن یا اینکه در حال عجیبی بودم و مثلا شعری به ذهنم رسید چیزی جز موهومات شخص ، چیز دیگری نیست.

چرا از اشعار شاعران امروزی استفاده نمی کنید؟

بنده یک کار مشترک با دوست خوبم آقای مسعود مولایی انجام داده ام و کمابیش اشعار شاعران امروز را دنبال میکنم و بعضا خیلی کم شعرهای خوبی هم میبینم اما باید بگویم که متاسفانه در شعر امروز اندیشه جای خود را به تقلید داده است و کلا شاعران یا از زلف یارشان و یا رفتن و آمدنش حرف میزنند و یا اینکه نق نق اجتماعی میکنند.در کل شاعران امروز به جای پرداختن به اندیشه بیشتر در رعایت کردن قواعد خود ساخته و کهنه ی شعر ایرانی هستند در صورتیکه هنر در کل و مخصوصا شعر باید به مثابه ی چکشی برای بیداری اندیشه کار کند نه اینکه فقط دغدغه ی رفتن و آمدن یار و معشوقه اش را داشته باشد.

جا داره اینجا  خاطره ای هم برایتان تعریف کنم در مورد همین شعر شاملو.در یک محفل ادبی بودم که خیلی از شاعران امروزی هم حضور داشتند.شاعرانی که اسم و رسمی برای خودشون دست و پا کردند و اگه من اسمی ببرم میبینید که همشون در بازار یک یا چند جلد کتاب چاپ شده دارند.در این محفل من یک شعر دادائیستی از سروده های خودم و یک شعر دادائیستی از کورت شویترز فقید خواندم.متاسفانه از اونجایی که مردم و بالاخص هنرمندان کشورم چیزی را که نمیفهمند مسخره میکنند ، شروع کردند به سخره گرفتن شعرهای خوانده شده و از رعایت نکردن قواعد موجود شکایت و اهانت کردند که خود این کار بسیار اشتباه است چون بنده قبل از خواندن اثر اشاره کردم که در اندیشه ی دادائیستی سروده شده است و وقتی کسی از دادائیست ایراد قواعدی بگیرد مثل اینست که یک لیوان قهوه بخورد و بگوید چرا این قهوه تلخ است؟!!! خب ذات قهوه به تلخیه و ذات دادائیست چه در شعر چه در سینما یا تیاتر ، دهن کجی به قواعد است.سپس منکه مورد این برخورد ناشایست قرار گرفتم برای اینکه به این دوستان ثابت کنم که شما متاسفانه بیسواد هستید ؛ همین شعر شاملوی بزرگ را خواندم و گفتم خودم سرودم و میخواستم ببینم که ایراد قواعدی دارد یا خیر.چیزی که جالب بود و اتفاق افتاد این است که هیچ کدام از دوستان شاعر متوجه نشدند که این شعر شاملو هست نه برای من!!! این خود خیلی جالب است مگر میشود شاعری مجموعه اشعار شاملو را نخوانده باشد و بعد شاعر شده باشد و یا اینکه مگر میشود کسی که شعر یا هر اثر هنری را نقد میکند خود تئوری مولف را نداند و بعد استادی شده باشد و شعر را نقد کند؟!! حالا تمام این چیزها یک طرف و میتوان با اغماض از گناه دوستان چشمگیری کرد اما دیگر اینکه از شعر شاملو ایراد بگیرند و آنرا مسخره کنند خیلی جالب است.شعری که شاملو در اوج دانش و در اواخر سن دوباره بازنویسی کرده است ؟! وقتی کسی از شعر شاملو ایراد بگیرد خیلی خنده دار است!

شعر دادائیستی چه تاثیری در کارهایتان داشته ؟

 همانطور که قبلا اشاره کردم بنده در حوزه ی شعر دادائیستی فعالیت میکنم و خود را یک دادائیسم میدانم.چرا که الان در هنر ما جای اندیشیدن خالیست و به نظرم مکتب و اندیشه ی دادائیست میتواند مارا به سر منزل مقصود هنر که اندیشیدن است برساند.در آینده ای نه چندان دور هم یکی از اشعار دادائیستی خودرا در قالب  یک آهنگ به گوش مردم و علاقه مندان میرسانم.

 چرا بعد از سالها دوباره تصمیم به خواندن گرفتید؟

( به شوخی ) برای معروفیت و یک لقمه نان !!! ( خنده )

روزی یک نویسنده ی جوان از جرج برنارد شاو پرسید که استاد شما برای چه مینویسید.برنارد شاو درجوابش گفت من برای یک لقمه نان مینویسم.نویسنده ی جوان بر آشفت و گفت ولی من برای فرهنگ مینویسم.برنارد شاو هم در جواب گفت : خوب هرکس برای چیزی که ندارد مینویسد!!!

راستیتش از نظر من تمام هنرمندان برای تحقق ارزشهای بنیادین خودشون به هنر روی می آورند و باید از این شعارهای کلیشه ای که هنر را برای هنر بخواهید و چیزهایی شبیه این دوری کرد و حقیقت را گفت.

بنده معتقدم وقتی حقیقت مشخص شود به همان آرمانی که خدمتتان عرض کردم و گفتم باید هنر برای بیدار شدن اندیشه باشد خواهیم رسید و فکر نکنید این جمله که من برای یک لقمه نان مینویسم در تضاد با این بیدار شدن اندیشه باشد چرا که هنرمند هم انسان است و گرسنه میشود و وقتی نیازهای اجتماعی اش برآورده شده باشد بهتر میتواند به اندیشیدن خطر کند.

چه برنامه ای برای اجرای زنده دارید؟

در مورد اجرای صحنه ای هم باید بگویم که هروقت بنده طرحی جدید و در خور شخصیت مردم پیدا کنم با تهیه کنندگان عزیزی که به من پیشنهاد داده اند و لطف شایانی به من داشتند همکاری کرده و کنسرتی را اجرا خواهم کرد ولی اگر قرار باشد کنسرت من مانند کنسرتهای امروزی که مدعوین فقط صدای ناکوک ساز و خواننده را میشنوند و موسیقی درستی اجرا نمیشود باشد ، من هیچوقت روی سن نمیروم و به مردم هم پیشنهاد میکنم آهنگهارا در خانه ی گرم و نرم خودشون گوش کنند.

انتهای خبر / منبع اختصاصی موسیقی ایده آل

Leave a Reply

Your email address will not be published.